وقتی که می آیی...



با تو، خویشتن را از هر گناهی تطهیر می کنم.
با تو می توانم تا آسمان هفتم، بی درنگ پرواز کنم.

 
وقتی که می آیی، مرا به مهمانی خداوند می بری.
 
چه شوقی دارد مهمان خدا بودن!
چه شوقی دارد از پرنده ها سبکبال تر شدن!

 
تو، عطر باغ های بهشت را می دهی؛
عطر سفره های صمیمانه اهل بیت علیهم السلام را.

 
وقتی که می آیی، صدای مناجات علی علیه السلام را هم با خودت می آوری.
هر شب، نجوای غریبانه اش را می شنوم. بوی رفتنش را حس می کنم.

 
شب بیست و یکم، همه آبشارها، نامش را در اشک زمزمه خواهند کرد.
حس عجیبی دارم. دعا می کنم کاش این بار، دستان ابن ملجم بلرزند!
کاش این بار نتواند!

اما فرشته ها آمده اند تا برکت زمین را بر روی بوسه هایشان تشییع کنند.
این بار هم من و تو سیاه پوش می شویم.